من خدایی دارم که در این نزدیکیست
نه در آن بالاها مهربان خوب قشنگ چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی میگوید با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند
نام او ذکر من است در غم و در شادی
چون به غم مینگرم
آن زمان رقص کنان می خندم که خدا یار من است
که خدا در همه جا یاد من است او خداییست که مرا می خواهد...