-«شاید دروغ بزرگ ترین جنایت بشریت باشد!»
این جمله را که گفتم معلم در فکر فرو رفت... برای روشن تر شدن حرفم و چون شاید اگر از مرگ روحی یا احساسی حرف میزدم، کسانی نمیفهمیدند که چه دردناک است، سعی کردم مثالی واضح بزنم:«همانند وقتی که ظاهری را به دروغ تخریب میکنند و شخصیتی به همین خاطر تخریب میشود.» فکر کردم مثال جالبی بود چون همیشه منتقدان ظاهر دیگران ، در صحنه حاضر اند. معلم سکوت را شکست:«بله پازو، حق با توست.. اگر جمله مقایسهای و با مقیاسی متغیر نباشد میتوان گفت یا دروغ است یا نه. و چه فراوان انسان هایی دیده ام که با اطمینان کامل حرفی را میزنند که گاهی حتی معنی آن را هم نمیدانند، در حالی که تنها کافیست از کلماتی مثل احتمالاً و... استفاده کنند، این هم کمی از دروغ ندارد... این جانی که خود از درون انسان ها سرچشمه میگیرد، انسان های زیادی را کشته است. دروغ وسیله وحشیانهای است برای جنایت!» با حرفها موافق بودم. کودکی به تصورم آمد که خوبی هایش در مواجهه با دروغ یکی یکی شکست میخورند. مظلوم کُشی! چه قاتل بیرحمی! و فقط کافی بود بیشتر نگاه کنی تا متوجه شوی که خیلی ها مرده اند یا در حال مرگ اند و خیلی ها قاتلانی هستند که مجازات نمیشوند!