دانی که دگر در طلبم تابی نیست
من در عجبم طاقت اغیار کجاست

- مبتدی -
/* متغیر */
#Personal#


مطالبی که خودم ننوشتم با موضوع "ppl" انتشار داده میشن :)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۳/۱۲
    :)

بنویس!
باری دگر به احترام ندامت روزهای نبودنت..

بنویس به کابوس کوچک خوانده نشدن،

به یاد شروع دوستی‌ات با قلم.

بنویس، چرا که این روزها،

هیچ نتواند تو را آرامش بخشد, جز دوستی.

وز سراب انسان‌های پوشالی گذر کن

که در پشت قله هایش انسانیت را به چشم میتوان دید، نه به خیال.

باری دگر بنویس،

به یاد آبشار باران، زمستان و آدم برفی، silvermoon city،

شهربازی، دریاچه نقره‌ای، چشمهایش،

به یاد انجمن شاعران مرده، به یاد تناقض و تعادل و تعامل.

بنویس که شاید تنها یادگارت ازین کالبد زجر کشیده

دست نوشته هایت باشد.

که به آن هر آنکه باید ارزش قائل میشود.

و هر آنکه ارزش قائل شد خودش را خواهد یافت.

باری دگر بنویس از درخشش شباهنگ و سهیل

در صفحه سیاهت، که به درازای عمر سویش می‌تازی.

بنویس از قل و زنجیر زمانه

و از ادعای رهایی در میان قفسی تازه، که افسونت کرده است.

بنویس از آب و آتش..

که ابرهایش را باد به رویای ماجراجویی می‌رساند.

بنویس از جادوی آسمانِ دور، اما نزدیک...

بنویس؛ باری دیگر...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۷
Lirath

خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

هوا ابریه ولی سه تا ستاره پیداست، اون گوشه از آسمون روشن شده و همه رو به خودش خیره کرده.. ستاره های کنجکاو! حتمن دارن فکر میکنن که پشت ابر چه خبره! (از دید ناظر زمینی طبیعتا) واسشون بدیهیه که حتی اگه میخوان برن پشت ابر باید با هم برن و خب کنجکاوی دلیل کافی و هیجان انگیزی به نظر میاد... میرن پشت ابرها... ولی دیگه نگاهی نمیتونست بهشون بیوفته. دوباره آسمون شد همون یکنواختِ ابری همیشگی! دیگه جایی از آسمون روشن نبود... دوباره همه سرها افتاد پایین!

وقتی هوا همیشه ابری باشه، افسانه سه ستاره میتونه از حسرت برانگیز ترین و غم انگیزترین افسانه ها باشه! و مهم تر از اون میتونه امید رو زنده نگه داره...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۲۹
Lirath

- میدونی؟ آدما خیلی متناقض اند.. حتی به خواسته های خودشون هم ارزشی نمیدن

+ چرا اینو میگی؟ چی شده؟

- من فقط نگاه میکنم، از بچگی همین بوده.. ولی آدما انجام میدن

و آره خب تقصیر اوناست که اینقدر حرفاشون با اعمالشون متناقضه...

اونا به خودشونم باور ندارن.. همین آدما باعث میشن که

یک طفل معصوم، خودشو از دست بده. دنیا پر از دروغ عه!

علاوه بر اینکه کلی مثال واسه حرفم دارم؛ هیچ مثال نقضی هم پیدا نکردم که اثبات بشه.

+ میدونی، ...

- هیسسس! هیچی نگو! دنیا هنوز قشنگیاشو داره؟ باشه قبول...

ولی دنیا یک بازی تیمیه، وقتی قشنگ میشه که تیمی بازی کنیم.

ولی الان وضع چجوریه؟ دیگه حتی نمیتونی تشخیص بدی چند تا تیم تو زمین اند.

راه حلی جز ساختن یک تیم بزرگ داری؟ و خب اصلا ممکن هست؟

+نه خب... نمیدونم

(the two of me talking to each other again)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۲:۴۵
Lirath

the good part is

that i can see "it"

i can see through "it"

and the bad part is

i dunno if im part of "it"

or not..

John Nash: There's no point in being nuts if you can't have some fun with it
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۵۵
Lirath

چقدر زود میگذره همه چی...

دیدین یه وقتایی یه چیز مهمی رو آدم یادش میره و کارش درست انجام نمیشه تا یادش میاد؟ فکر کنم مدت زیادی یادم رفته بوده حرف زدن رو...

And just as I go to walk out of my bedroom door

It turns to a stage, they're gone

and the spotlight is on and I'm actin'

وقتی یکی رو میبینی و میفهمی که خودت کی بودی و چقد دوری از خودت حس عجیبی داره واقعا :دی تعجب میکنی که چرا این منم :)) وقتی میبینی یه لایه قشنگ رو چهرت ساختی که بهش تبدیل شی و قشنگیای خودت یادت رفته... و وقتی به این فکر میکنم که اگه اون شخص رو نمیدیدم چقدر دیگه از خودم دور میشدم... حس عجیبیه، خوب نیست... بحث اینه من خودم بودم همه ی این مدت... ولی کامل نبودم.. مثل خیلی از آدمای دنیا. واسه همین نمیتونستم خودم بفهمم احتمالا.

•••

طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم

دف زنان بر سر بازار به رسوایی خویش

•••

«نگه جز پیش پارا دید نتواند، که ره تاریک و لغزان است.»

^•^

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۱۰
Lirath

And the way they talking to you,

the awareness that they give you,

the beauty that they show you,

You see it dont you little fairy?

But there is no justice in this world

The one's wishes could be another's property.

You see it dont you little fairy?

That's the main injustice...

And it will make huge differences!

Really huge ones!

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۷:۳۷
Lirath

پیشش داد میزنم و میگم : خداااااااااا ...

کی قراره تموم شه این روزای مزخرف ؟
میگه :
تو بهشتو میشناسی ؟
میگم: بهشت من هدفمه ...

اونروزی که برسم بهش...

روزایی که براشون برنامه ریختم
میگه :
قبلش یک چیزیه به اسم برزخ
برزخ محل صبره
محل پاکی
مسیحیا بهش میگن purgatory
چینیا میگن لیان یو
ما میگیم برزخ
توی برزخ آدم تصفیه میشه
پاک میشه
آماده میشه برای بهشت
برای پاک شدن باید تحمل کنه
بخشیش عذاب اشتباهاتشه
بخشیش قیمت بهشته
ولی تهش میره به بهشت
نه اون آدم سابق
آدمی که لایق بهشته
آدمی که ارزش بهشتو میفهمه
تموم میشه این برزخ
ما ها به بهشتمون میرسیم
خالدین فیها

© (:TABASSOM:)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۱۵
Lirath

آسمون رنگای مختلفی به خودش میگیره ، ولی این معنی رو نمیده که وجودش یکرنگ نیست!

آسمون چیزای زیادی به آدم القا میکنه ، ولی این معنی رو نمیده که چیزی رو تحمیل میکنه!

آسمون میخنده ، گریه میکنه ، خسته میشه ، تاریک میشه ، بیدار میشه...

آسمون تا جایی که "ما می بینیم" محدودیت نداره!

حالا ما چقد از این آسمونمون رو میبینیم؟ :)

آدما همدیگرو تحقیر میکنن ، همدیگه رو مقایسه میکنن و میسنجن ولی ترازوشون خرابه

البته بهتره بگم خراب نیست، ولی هیچوقت نتونستن ترازوی سالمی بسازن!

آدما آسمونشون رو نمیبینن... کم میبینن...

آسمون آدما تا جایی که " می بیننش " محدودیت نداره!

آدما رو نمیشه شناخت، فقط میشه یه دید کلی ازشون داشت!

آسمونو نمیشه شناخت، فقط میشه یه دید کلی ازش داشت!

so let's take a walk...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۴
Lirath

Keep your thoughts for yourself ,

and just take care of them..

Dont tell them to the people...

Never Ever!
grateful ones will ask you about it..

And the others shouldn't even know it!

Your thoughts will be appear as yourself, someday.

There are lots of differences between the worlds..

(Just one side of imagination: first result)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۳:۳۳
Lirath

-«شاید دروغ بزرگ ترین جنایت بشریت باشد!»

این جمله را که گفتم معلم در فکر فرو رفت... برای روشن تر شدن حرفم و چون شاید اگر از مرگ روحی یا احساسی  حرف میزدم، کسانی نمی‌فهمیدند که چه دردناک است، سعی کردم مثالی واضح بزنم:«همانند وقتی که ظاهری را به دروغ تخریب می‌کنند و شخصیتی به همین خاطر تخریب می‌شود.» فکر کردم مثال جالبی بود چون همیشه منتقدان ظاهر دیگران ، در صحنه حاضر اند. معلم سکوت را شکست:«بله پازو، حق با توست.. اگر جمله مقایسه‌ای و با مقیاسی متغیر نباشد می‌توان گفت یا دروغ است یا نه. و چه فراوان انسان هایی دیده ام که با اطمینان کامل حرفی را می‌زنند که گاهی حتی معنی آن را هم نمی‌دانند، در حالی که تنها کافیست از کلماتی مثل احتمالاً و... استفاده کنند، این هم کمی از دروغ ندارد... این جانی که خود از درون انسان ها سرچشمه میگیرد، انسان های زیادی را کشته است. دروغ وسیله وحشیانه‌ای است برای جنایت!» با حرف‌ها موافق بودم. کودکی به تصورم آمد که ‌خوبی هایش در مواجهه با دروغ یکی یکی شکست می‌خورند. مظلوم کُشی! چه قاتل بی‌رحمی! و فقط کافی بود بیشتر نگاه کنی تا متوجه شوی که خیلی ها مرده اند یا در حال مرگ اند و خیلی ها قاتلانی هستند که مجازات نمی‌شوند!

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۰
Lirath